تقسیم کارهاى خانه باکنیز
امام باقر علیه السلام از پدر بزرگوارش نقل مى فرماید:
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) در یکى از جنگها و غزوه هاى ساحلى ، اسیرانى نصیبش شد. آنها را تقسیم فرمود و دو زن را که یکى جوان و دیگرى به سن کمال رسیده بود براى خود نگه داشت . به دنبال حضرت زهرا علیها السلام فرستاد و دست یکى از آن دو را گرفته در دست فاطمه علیها السلام گذاشت و فرمود: اى فاطمه علیها السلام ! این از آن تو باشد، او را کتک نزن ، زیرا من دیدم که نماز مى خواند و جبرائیل مرا از اینکه نمازگزاران را کتک بزنم نهى کرد. فاطمه علیها السلام وقتى دید که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مرتب سفارش او را مى کند، رو به حضرت کرده و گفت : اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کارهاى خانه یک روز بر عهده من و یک روز بر عهده او باشد. رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) با شنیدن سخنان فاطمه علیها السلام اشک از دیدگاه مبارکش سرازیر شد. 21 و فرمود: الله اعلم حیث یجعل رسالته 22
فرشتگان خدمتکار فاطمه
مرحوم راوندى در کتاب خرائج از سلمان فارسى روایت مى کند که گفت :
فاطمه علیها السلام را دیم که نشسته بود و پیش روى او آسیابى بود که جو را با آن دستاس مى کرد و بر دسته دستاس خون تازه دیدم که در اثر سائیده شدن و زخم دست فاطمه علیها السلام بود و فرزندش حسین علیه السلام را دیدم که در گوشه اى دیگر گریه مى کرد.
دلم به حال زهرا علیها السلام سوخت . به او عرض کردم : اى دختر پیغمبر ! این فضه است ، چرا کارخانه را به او واگذار نمى کنى ؟ در جواب من فرمود: رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) به من سفارش کرده که کارهاى خانه را با او به نوبت انجام دهم . امروز نوبت من و فردا نوبت اوست .
سلمان گفت : من عرض کردم ، پس اجازه دهید من به شما کمک کنم ، یا جو را دستاس کنم یا حسین علیه السلام را آرام نمایم . زهرا علیها السلام فرمود: من بهتر مى توانم حسین را آرام کنم . پس تو جو را دستاس کن . من مشغول دستاس کردن جو شدم و در این حال صداى مؤ ذن برخاست و وقت نماز شد، من برخاستم و به نماز رفتم . چون نماز تمام شد ماجرا را به على علیه السلام گفتم ، على علیه السلام گریان شده ، به خانه رفت ، اما طولى نکشید که تبسم کنان بازگشت . رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) ما چرا را از او پرسید و او در جواب گفت : به خانه رفتم ، زهرا علیها السلام را دیدم که به پشت خوابیده و حسین روى سینه اش به خواب رفته و دستاس نیز خود به خود مى چرخید ! پیغمبر (صلى الله علیه وآله) تبسم کرد و فرمود: اى على ! مگر نمى دانى که خدا متعال فرشتگانى دارد و آنها در زمین گردش مى کنند تا خدمتکارى محمد و آل محمد را بکنند. 23
فاطمه علیها السلام یکى از دوررکن على علیه السلام
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به حضرت على فرمود:
سلام بر تو اى پدر دو ریحانه ! به زودى دو رکن تو از بین مى روند و خداوند خود کمبود مرا براى تو جبران مى نماید. بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) على علیه السلام فرمود: این یکى از دور کن بود. بعد از آنکه فاطمه علیها السلام از دنیا رفت ، فرمود: این رکن دیگر بود. 24
مفاخره بین فاطمه علیها السلام و على علیه السلام
از ابن عباس روایت شده که : رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) بر على و فاطمه علیها السلام وارد شدند، در حالى که آن دو بزرگوار مى خندیدند. وقتى که چشم آنان به پیامبر (صلى الله علیه وآله) افتاد ساکت شدند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) به آنان فرمودند: شما را چه شده ، مى خندیدید اما با دیدن ساکت شدید؟ فاطمه علیها السلام زودتر جواب داد: پدر جان ! على مى گوید: پیامبر مرا بیش از تو دوست مى دارد و من مى گویم : پیامبر مرا بیشتر از تو دوست دارد. رسول خدا تبسم نمود و فرمودند: دخترم ! تو شیرینى فرزندى براى من دارى (یعنى نسل من از تو است ) اما على براى من عزیزتر از تو است . 25
مفاخره اى دیگر
ابن شاذان قمى روایت مى کند که یک روز على علیه السلام با همسر گرامیش حضرت فاطمه علیها السلام در بین خرما خوردن به مفاخره پرداختند.
على علیه السلام فرمود: اى فاطمه ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) مرا از تو بیشتر دوست مى دارد. حضرت زهرا علیها السلام گفت : واعجبا ! من دختر اویم ، من نور دیده پیغمبرم ، من یگانه دختر باقى مانده او هستم .
على علیه السلام فرمود: اگر سخن مرا باور نمى کنى بیا با هم خدمت پیغمبر (صلى الله علیه وآله) برویم .
على و فاطمه علیها السلام با هم خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله) رسیدند. فاطمه علیها السلام پیشدستى کرده و گفت : اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) کدامیک از ما دو نفر نزد شما محبوبتریم ، من یا على ؟
رسول خدا فرمود:
انت احب و على اعزمنک تو به من محبوبترى ، و على از تو براى من عزیزتر است ..
على علیه السلام فرمود: نگفتم که پیغمبر مرا بیشتر از تو دوست دارد. من کسى هستم که در خانه خدا متولد شدم .
فاطمه : من دختر خدیجه کبرى هستم .
على : من کسى هستم که بلندى پرچم اسلام به دست من بوده .
فاطمه : من دختر کسى هستم که تا مقام دنى فتدلى رفت و به مقام قرب قاب قوسین او ادنى رسید.
على : من کسى هستم که جبرئیل خدمت من کرده .
فاطمه : من کسى هستم که خطبه ام را در آسمان راحیل خوانده است و خدمتگزارانم فرشتگان مى باشند.
على : من کسى هستم که مولدم خانه خداست .
فاطمه : من کسى هستم که عقدم در آسمانها بسته شده .
على : من صالحترین بندگان خدا هستم .
فاطمه : من دختر خاتم النبیین هستم .
على : من آنم که نامم على از نام خداى على مشتق شده .
فاطمه : من آنم که نامم فاطمه از فاطر مشتق گشته است .
على : من سرچشمه علوم و معارف دینم .
فاطمه : من محور گردش چرخ نجات راغبین هستم .
على : من آنم که به نام من آدم توبه کرد.
فاطمه : من آنم که توبه او به واسطه من قبول شد.
على : من تقسیم کننده بهشت و دوزخم .
فاطمه : من دختر محمد مختارم .
على : من بهترین رهروان جهانم .
فاطمه : من بهترین زنانم ...
آنگاه فاطمه علیها السلام به پدر عرض کرد: یا رسول الله ! مرا حمایت نمى کنى ، بر پسر عمت مرا تنها مى گذارى ؟
على فرمود: یا فاطمه من از محمد به منزله نفس او هستم . فاطمه گفت : من گوشت و پوست و خون او هستم ...
در این موقع رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) فرمود: فاطمة قومى ؛ دخترجان برخیز سر پسر عمت را ببوس که جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل با چهار هزار ملک ، براى حمایت پسر عمت آمده اند.
فاطمه علیها السلام بر خواست سر شوهرش را بوسید و گفت :
یا ابا الحسن بحق رسول الله معذرة الى الله عزو جل و الیک ولى ابن عمک اى ابا الحسن ! به حق رسول خدا از خداوند عزوجل و از تو و پسر عمویت پوزش مى طلبم .
و امیرالمؤ منین نیز دست فاطمه علیها السلام را بوسید. 26
عشق و علاقه به شوهر
شیخ مفید در کتاب الارشاد نقل مى کند:
هنگامى که در سال هشتم هجرت ، پیامبر (صلى الله علیه وآله ) حضرت على علیه السلام را در ماجراى جنگ ذات السلال به سوى بیابان و ریگزار یابس براى سرکوبى دشمن فرستاد، روایت شده که : حضرت على علیه السلام عصابة (دستمال ) مخصوصى داست ، هرگاه به جنگ بسیار سخت مى روفت آن عصابة را به سر مى بست . در این سفر هم به نزد فاطمه علیها السلام آمد و آن عصابة را طلبید.
فاطمه علیها السلام گفت : کجا مى روید؟ مگر پدرم مى خواهد ترا به کجا بفرستد؟ حضرت على علیه السلام فرمود: به سوى بیابان ریگزار مى روم .
حضرت فاطمه علیها السلام از خطر این سفر، و مهر و محبتى که به على داشت گریان شد. در همین هنگام پیامبر (صلى الله علیه وآله ) به خانه فاطمه علیها السلام آمد و به فاطمه فرمود: چرا گریه مى کنى ؟ آیا مى ترسى که شوهرت کشته شود؟ نه ، انشاء الله کشته نمى شود.
على علیه السلام به پیامبر (صلى الله علیه وآله ) عرض کرد: اى رسول خدا آیا نمى خواهى کشته شوم و به بهشت بروم ؟ 27
ساده زیستى
سلمان فارسى مى گوید:
روزى حضرت فاطمه علیهم السلام را دیدم که چادرى وصله دار بر سر داشت ، در شگفتى ماندم و گفتم : عجبا دختران پادشاهان ایران و روم بر کرسیهاى طلایى مى نشینند و پارچه هاى زر بافت به تن مى کنند و این دختر رسول خداست نه چادرهاى گران قیمت بر سر دارد و نه لباسهاى زیبا فاطمه علیه اسلام پاسخ داد: اى سلمان خداوند بزرگ ، لباسهاى زینتى و تختهاى طلایى را براى ما، در روز قیامت ذخیره کرده است .
حضرت سپس به خدمت پدر گرامیش رفت و شگفتى سلمان را مطرح کرد و گفت : اى رسول خدا، سلمان از سادگى لباس من تعجب نمود ، سوگند به خدایى که تو را مبعوث فرمود: مدت پنج سال است فرش خانه ما پوست گوسفندى است که روزها بر روى آن شترمان علف مى خورد و شبها بر روى آن مى خوابیم و بالش ما چرمى است که از لیف خرما پر شده است .28
در خانه فاطمه علیها السلام محل دعاى پیامبر (صلى الله علیه وآله)
پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله ) هر سپیده دمت بر در خانه على و فاطمه علیها السلام مى ایستاد و به خداوند عرض مى کرد :
الحمدلله المحسن المجمل المنعم المفضل الذى بنعمته تتم الصالحات سمیع سامع بحمد الله و نعمه و حسن بلاوه عندنا نعوذ بالله من النار نعوذ بالله من صباح النار نعوذ بالله من مساء النار الصلوة ...
حمد مخصوص آن خداى محسن و نیکوئى است که فضیلت بخش و به نعمت خود، اعمال صالحه را تمام کرده ، سمیع است و سامع ، حمد خدا و نعمت او و حسن آزمایش او بر ما، پناه مى برم به خدا از دوزخ ، پناه مى برم به خدا از بامداد دوزخ ، پناه مى برم به خدا از شام دوزخ ، رحمت بر شما باد، اى اهل بیت ، همانا خداوند خواسته پلیدى را از شما ببرد اى اهل بیت ، و به خوبى شما را پاکیزه کند.29
خانه فاطمه علیهما السلام بهترین خانه ها
در حدیث است که رسول خدا علیها السلام وقتى که آیه مبارکه
فى بیوت اذن الله ترفع و یدکرفیها اسمه
در خانه هایى که خدا فرمان داده رفعت یابد و نام خدا در آن ها ذکر شود.30
را تلاوت فرمود: مردى از جاى خود بلند شد و عرض کرد:
اى بیوت هذا یا رسول الله ؟؛ اى رسول خدا آن خانه کدامند؟
پیامبر (صلى الله علیه وآله ) فرمود:
بیوت الانیباء؛ خانه هاى پیامبران است .ابوبکر از جاى بلند شد عرض کرد: یا رسول الله ، در حالى که اشاره به خانه على و فاطمه علیها السلام مى کرد
هذا البیت منها؟؛ این خانه از آن خانه هاست .
پیامبر فرمود:
نعم من افضلها؛ آرى این خانه از بهترین آن خانه هاست ؟. 31
مدارا و مهربانى با همسر
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) چند روز بعد از عروسى حضرت فاطمه علیها السلام به دیدار آنها رفت . از على علیه السلام خواست تا چند لحظه از اتاق بیرون رود، پس از فاطمه علیها السلام پرسید: دخترم ! همسرت را چگونه یافتى ؟ عرض کرد: پدرجان ، خدا بهترین مردان را نصیب من کرده ، لکن زنان قریش که به دیدنم آمدند به جاى تبریک ، عقده اى بر دلم نهادند و گفتند: پدرت تو را به مردى فقیر و تهیدست کابین بسته ، با اینکه ثروتمندان و رجال بزرگى خواستگار تو بودند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) دخترش را دلدارى داد و فرمود: نور دیده ام ! پدر و شوهر تو فقیر نیستند، به خدا سوگند. گنجهاى زمین را بر من عرضه داشتند، ولى من نعمتهاى اخروى را بر ثروت و مال دنیا ترجیح دادم . عزیزم ! من براى تو همسرى برگزیدم که از همه زودتر اسلام آورد او از حیث علم و دانش و عقل بر تمام مردم برترى دارد. خدا در بین بشر، من و شوهرت را برگزید. تو همسر خوبى دارى ، قدرش را بدان و از فرمانش سرپیچى نکن .
سپس على علیه السلام را خواند و فرمود: با همسرت مدارا و مهربانى کن . بدان که فاطمه علیها السلام پاره تن من است . هر کس او را آزاد کند مرا اذیت کرده و هر کس او را خشنود کند مرا خشنود کرده است . 32
على جان ! خانه ، خانه توست
چون حضرت زهراء علیها السلام مریض شد، ابوبکر و عمر براى عیادت آمدند، اما حضرت زهرا علیها السلام به آن دو اجازه ملاقات نداد. ابوبکر که نتوانست با فاطمه علیها السلام ملاقات کند و رضایت او را بداست آورد، گفت : به خدا قسم زیر سقف دیوار نمى خوابم تا رضایت فاطمه علیها السلام را بدست آورم .
آن دو نزد على علیه السلام رفتند و گفتند: ما براى عیادت فاطمه علیها السلام رفتیم ، اما به ما اجازه عیادت نداد، شما او را راضى کنید تا به خدمت او برویم و از او دلجوئى کنیم . على علیه السلام فرمود: بسیار خوب ، من با فاطمه علیها السلام صحبت مى کنم . به منزل رفت و از دختر پیغمبر براى ورود آن دو اجازه خواست . حضرت زهرا علیها السلام گفت : به خدا سوگند که هرگز با آنها سخن نخواهم گفت تا خدمت پدرم برسم و جریان کار آنها را بازگویم . على علیه السلام فرمود: آنها مرا واسطه و شفیع قرار دادند. حضرت فاطمه علیها السلام عرض کرد: على جان ! خانه ، خانه توست . زنان تابع مردانند و من مخالفت تو نمى کنم ، هر که را خواهى اجازه فرماى .
آن دو وارد خانه شدند و در برابر بستر فاطمه علیها السلام نشستند و سلام کردند. فاطمه علیها السلام روى از آنها گردانید و با آنها سخن نگفت . آنها گفتند: ما براى رضاى خاطر تو آمده ایم که ما را ببخشى و از تقصیر ما درگذرى .
حضرت فاطمه علیها السلام روى به على علیه السلام کرده و فرمود: من از آنها یک سؤ الى دارم و خدا را شاهد مى گیرم که حقیقت را بگویند. فرمود: آیا فراموش کردید که رسول خدا فرمود: فاطمه پاره تن من است . او از من و من از او هستم . هر کس او را آزار دهد مرا آزرده است و هر کس مرابیازارد خدا را آزرده است و کسى که پس از من او را بیازارد چنان است که در حضور من او را آزرده باشد و هر که در زندگى من او را اذیت کند مثل آن است که در مرگ من او را اذیت کرده است ؟
هر دو حرفهاى حضرت فاطمه علیها السلام را تصدیق کردند. وقتى حضرت فاطمه علیها السلام از آن دو اقرار گرفت ، سربلند کرد و فرمود: پروردگار ! تو شاهد باشد، شما هم اى حاضرین شاهد باشید که ابوبکر و عمر مرا اذیت کردند. سپس ؛ دوباره از آنان روى گردانید و فرمود: به حق پدرم با شما دیگر سخن نگویم تا خدا را ملاقات کنم و شکایت شما را به داورى عدل الهى تقدیم نمایم . ابوبکر از حرفهاى حضرت فاطمه علیها السلام به شدت متاءثر و گفت : کاش مادرم مرا به دنیا نیاورده بود تا دختر پیامبر (صلى الله علیه وآله ) از من ناراضى نباشد. عمر به او گفت : عجب است از مردم که زمام امور را به دست تو داده اند که براى خشم زنى جزع مى کنى و به رضاى زنى شاد مى گردى . این را گفت و هر دو برخاستند و رفتند.
خانه فاطمه علیهاالسلام پرورشگاه زبدگان اولاد آدم
امام خمینى (ره ) سلاله پاک زهراء اطهر (سلام الله علیها ) در پیامى فرمود:
زنى که در حجره اى کوچک و خانه اى محقر، انسانهایى را تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوى افلاک و از عالم ملک تا آن سوى ملکوت اعلى مى درخشد.
صلوات و سلام خداوند بر این حجره محقر که جلوه گاه نور عظمت الهى و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است . 33
پی نوشت ها
1- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 429. به نقل از تفسیر الامام ، ص 334 و 330
2- بحار، ج 43، ص 77
3- احقاق الحق ، ج 10، ص 321 - 320 بحارالانوار، ج 43، ص 72
4- بحار، ج 43، ص 77
5- فاطمة الزهراء من المهد الى الحد، ص 226.
6- محجة البضاء، ج 4، ص 208
7- نهج الحیاة ، ص 19 / به نقل از: بحارالانوار ج 41 ص 46 و امالى صدوقى ، حدیث 10، ص 379
8- تفسیر کشاف ، ج 3، ص 297 / مجمع البیان ، ج 10، ص 404 / تفسیر کشف الاسرار، ج 10 ص 320
9- حق تعالى در قیامت آن قدر به تو خواهد داد که راضى شوى .
10- متنهى الامال ، ج 1، ص 294
11 بحار، ج 43، ص 123 / کشف الغمه ، ج 1، ص 363،
12- بحارالانوار، ج /43، ص 81
13- کشف الاسرار، ج 1.
14- مناقب ابن مغازلى شافعى ، ص 367
15- ریاحین الشریعه ، ج 1 ص 142
16- ضحى / 10
17- فاطمة زهرا شادمانى دل پیامبر، ص 154. به نقل از احقاق الحق ، ج 19، ص 151 - 150
18- فرهنگ فاطمیه ، ص 111 - 112
19- مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 387 / الخرائج راوندى ج 2 ص 537 / منتهى
20- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 406 / به نقل از: عوالم المعارف ، ج 11، ص 228
21- فاطمه زهرا شادمانى دل پیامبر (صلى الله علیه وآله )، ص 271
22- انعام / 124. خداوند بهتر مى داند رسالتش را کجا قرار دهد.
23- بحارالانوار: ج 43، ص 28 / ریاحین الشریعه : ص 127 - 126
24- فاطمه زهرا شادمانى دل پیامبر: ص 78 / به نقل از ذخائر العقبى : ص 56
25- فرهنگ فاطمیه ، ص 191
26- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 411 / به نقل از فضائل ، ابن شاذان : ص 83- 80
27- رنجها و فریادهاى فاطمه علیها السلام / ترجمه بیت الاحزان : ص 24
28- فرهنگ سخنان فاطمه زهرا: ص 139.
29- امالى صدوق .
30- نور 36.
31- فاطمه زهراء برتر از زیبائیها، ص 270 / به نقل از ناسخ التواریخ .
32- فاطمه زهرا علیها السلام بانوى نمونه اسلام : ص 68
33- صحیفه نور: ج 16، ص 125